"الحکواتی" را می توان یکی از نمادهای میراث فرهنگی سوریه برشمرد که روزگاری رونق فراوان داشت ولی توسعه و پیشرفت به ویژه در زمینه ارتباطات و فراگیر شدن وسایل ارتباط جمعی موجب به حاشیه رانده شدن آن گردیده است و با خطر فراموش شدن مواجه می باشد .

مقدمه

برخی عادات و رسوم و فعالیت های آئینی به مرور زمان تبدیل به نمادی از میراث فرهنگی جامعه می شوند و این جایگاه را می یابند که جنبه ای از میراث فرهنگی جامعه خود را از خلال شرکت در جشنواره ها و فعالیت های مشابه نمایندگی کنند . "الحکواتی" را می توان یکی از نمادهای میراث فرهنگی سوریه برشمرد که روزگاری رونق فراوان داشت ولی توسعه و پیشرفت به ویژه در زمینه ارتباطات و فراگیر شدن وسایل ارتباط جمعی موجب به حاشیه رانده شدن آن گردیده است و با خطر فراموش شدن مواجه می باشد . از سوی دیگر احیا و زنده نگه داشتن و ترویج چنین نمادهایی در سوریه پس از جنگ اهمیت زیادی به ویژه در کمک به ترمیم هویت ملی آسیب دیده از جنگ دارد .  الحکواتی از عناصر سازنده میراث فرهنگی سوریه است که کارکرد اجتماعی دارد . موجب دور هم جمع شدن و رونق تواصل و روابط اجتماعی که در جنگ آسیب دیده است ، می گردد .  هر چند اقدام و برنامه جدی و مشخصی از سوی دستگاه های مسئول سوریه در این راستا مشاهده نمی شود ولی مطرح شدن چنین موضوعاتی در رسانه ها و جلب توجه به خطر از بین رفتن این نمادهای میراث فرهنگی ، فضایی را ایجاد می کند که چه بسا نظر دستگاه های مسئول را به این موضوع جلب نماید .

آنچه در پی می آید ، مطلبی در زمینه آشنایی با سرگذشت و وضعیت الحکواتی در سوریه می باشد .

قصه گوی سنتی "الحکواتی" نماد زندگی فرهنگی و رسانه ای زمان خود

بی شک الحکواتی "قصه گوی سنتی" ، هنگامی که رسانه های گروهی سمعی بصری وجود نداشتند ، جایگاه مؤثری در زندگی فرهنگی ما مخصوصاً در نسل های گذشته داشته است .

آنان ( الحکواتی ) داستان ها و زندگی مردمی که وقایع و رویدادهای هیجان آور داشتند را برای علاقمندان بازگو می کردند . از جمله این داستان ها ، داستان "علی الزیبق مصری" ، "دلیله حیله گر" و داستانهای "هزار ویک شب" می باشد.

نظر به این که جنبه های حماسی و اسطوره ای نمایانگر جنبه ای از جوانب فرهنگ مردمی می باشد ، مردم چنین داستان هایی را که از شجاعت و پهلوانی صحبت می کردند پی می گرفتند . داستان های حماسه ای مانند "عنتره العبسی" ، "الظاهر بیبرس"  ، داستان پادشاه "سیف بن ذی یزن" و زندگی نامه "الزیر سالم" . کسی که چنین موضوعی را پی می گیرد بدون شک ، نقش این داستان ها در وجدان عامه ، زمانی که رسانه های نوشتاری و شنیداری در اختیار تعداد محدودی بود و مردم به دنبال کسی می گشتند تا نامه ای را برایشان بخوانند ، ملاحظه خواهد نمود .

در دوران صدر اسلام و عصر اموی ها ، قصه گو یا داستان سرا ، برای مردم صحنه هایی از جنگ و دلاوری های قهرمانان را و متناسب با اخلاق پسندیده و فضایل اخلاقی زندگی عامه ، به شکل زیبایی نقل می کرد . قصه گو در آن دوران معمولاً در صحن مسجد پس از پایان نماز ، قصه می گفت . اما پس افزایش شایعات و بگو مگو ، قصه گو به میدان عمومی شهر یا در جایی که مردم در آنجا تجمع می کردند ، منتقل شد و  قصه های خود را برای مردم بازگو می نمود . مردم نیز با اهتمام بسیار به داستان های حماسه ای وی گوش می کردند .

قصه گو با حرکات بدن خود سعی می کرد ادای قهرمانان داستان را در آورد تا تمام توجه مردم بطور کامل به او جلب شود . وی نیز با صدای محکم و رسای خود حالت های مختلفی را به خود می گرفت و این امر باعث شد که او به عنوان مهندس و طراح احساسات شنوندگان خود باشد . وی با تأکید بر مفاهیم اخلاقی ، مانند : محبت ، کرم و بخشش ، غیرت ،  مروت و وفای به عهد ، این ارزش های اخلاقی را به قهرمانان داستان خود نسبت می داد و دشمنان را به کینه و بخل و خیانت توصیف می کرد. شنوندگان نیز با گوش دادن به صحبت های او ، از رفتار نیک قهرمان داستان لذت می بردند و از رفتار پست و بد دشمنان نیز نفرت می جستند ، به طوری که انگار که در جریانات واقعی این داستان زندگی می کردند .

قصه گو نیز مریدان و شنوندگانی داشت . گاهی حتی شنوندگانش محله به محله به جایی می رفتند که قصه گو اجرای برنامه داشت . شنوندگان هم بعضی وقت ها دو گروه می شدند . بعضی ها طرفدار این قهرمان بودند و بعضی ها حرف های قصه گو را رد می کردند و از قهرمان دیگری طرفداری می کردند . قصه گو هم از این فرصت استفاده می کرد و جهت تشویق بیشتر آنان ، بقیه داستان و ماجرا را به فردا موکول می نمود تا طرفداران قهرمان را منتظر دانستن بقیه ماجرا بگذارد .

در سابق ، در هر قهوه خانه ای در شهر دمشق یک قصه گو بود ، اما هم اکنون تعداد راویان محدود شده و فقط در قهوه خانه "النوفرة" و در یک قهوه خانه دیگری در منطقه "الجسر الأبیض" قصه گو وجود دارد.

قصه گو در تمام کشوهای عربی وجود داشت و معمولاً به شکل مشابهی داستان نقل می کردند . من در دهه شصت قرن گذشته در شهر لاذقیه در قهوه خانه ای نزدیک میدان "الشیخ ضاهر"  قصه گویی را دیدم عصا به دست که در بین حاضرین قدم می زد و داستان خود را تعریف می کرد و هر چند گاهی با عصای خود بر روی میزی که شنوندگان قهوه خانه دور آن نشسته اند ، می زد .

اما در شهر دمشق ، قصه گو در صدر مجلس بر روی صندلی بلندی که پشت آن با قالی مزین شده و در اطراف آن گلدان قرار دارد ، می نشست و داستان هایی از "عنترة بن شداد" و پادشاه "سیف بن ذی یزن" و "الزیر سالم" برای مخاطبین خود نقل می کرد .

قهوه خانه سنتی و تاریخی دمشق در جنوب جامع الاموی "مقهی النوفره"

گفته می شود این قهوه خانه ۵۰۰ سال قدمت دارد و همچنان معماری سنتی خود را حفظ نموده است و اجرای برنامه حکواتی یکی از جاذبه های آن می باشد .

برگرفته از روزنامه الوطن شماره ۳۲۵۹   تاریخ ۲۷/۱۰/۲۰۱۹

کد خبر 683

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 5 =